مشاهده‌ای کوتاه از حضور طیف‌های متفاوت دانش‌آموزی در سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب؛c

از آب‌بازی تا کتا‌بخوانی/ ترسناک میل دارید یا روانشناسی؟

1402/02/26-09:52

حضور دسته‌دسته دانش‌آموزان در فضای نمایشگاه تصویری دل‌انگیز است. همه‌شان هم‌رنگ هم هستند و این باعث می‌شود هیچ‌وقت گم‌شان نکنی. چه در شبستان دنبال کتاب روان‌شناسی و ترسناک باشند و چه در حیاط بزرگ مصلی بادکنک‌هایشان را تکان دهند و آب‌بازی کنند. 

به گزارش ستاد خبری سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، می‌خندند و تا وسط پله‌ها می‌روند پایین. مردد‌ند بروند غرفه‌های کودک ‌و‌ نوجوان یا نه، تا اینکه یکی‌شان با صدای بلند می‌گوید:«نه اینجا کتاب درسی نداره باید بریم اون طرف» و همگی با هم برمی‌گردند سمت صحن اصلی. پلاستیکی در دستشان نیست و کتابی نیز هم. به جایش بادکنک‌های سبز و بنفشی را که از غرفه‌های ورودی گرفته‌اند در هوا تکان می‌دهند و پرسان‌پرسان راه غرفه‌های آموزشی را در پیش می‌گیرند. 

سی‌وچهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران دوشنبه (بیست‌وپنجم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۲) میزبان دانش‌آموزان در پایه‌های مختلف و طیف‌های متفاوت بود. دانش‌آموزانی که غالبا دبیرستانی بودند و از همه طیف بین‌شان پیدا می‌شد. بعضی‌هایشان را در راهروهای منتهی به کتاب‌های روانشناسی پیدا می‌کردی و بعضی‌هایشان هم فقط به دنبال کتاب‌های درسی بودند. بعضی‌هایشان هم دسته‌جمعی رفته بودند غرفه‌های کودک ‌و ‌نوجوان و با دو سه کتاب فانتزی و ترسناک برگشته بودند.

این گروه آخر، اولین مواجهه‌‌ام با دبیرستانی‌های امروز نمایشگاه بود. کتاب موردعلاقه‌شان را پرسیدم و یکی‌شان کتابی با جلد سیاه و آدم‌برفی روی آن نشانم داد. محتوایش ترسناک بود و بقیه‌شان هم روانشناسی. ذوق‌زده از کتاب‌های روانشناسی می‌گفتند و وقتی چند انتشارات را به‌شان معرفی کردم پیش از من بلدش بودند. ذوقشان به کتاب‌های روانشناسی مرا به سمت همان غرفه‌ها کشاند. این بار بچه ها گروهی نیستند؛ دو نفرند و آرام‌تر. آن‌قدر آرام که چهره‌هایشان را یادم نیست. نزدیکشان که می‌شوم خریدشان تمام شده است. «ایکیگای» را در دستشان می‌بینم و تا می‌آیم سوالی بپرسم غرفه‌دار به‌شان می‌گوید که دستگاهش خراب شده است و نمی‌تواند کارت بکشد. بچه‌های آرامی بودند و با نوجوانی خودم زمین تا آسمان متفاوت. کمی به هم نگاه کردند و چیزهایی گفتند که صدایشان میان هیاهوی نمایشگاه و افتادن میله‌های چند غرفه روی هم گم شد. دخترها را دیدم که تا آمدند چاره‌ای پیدا کنند، خانم کناری‌شان کتاب را برایشان نقدی خرید و در عوض به‌شان گفت شما هم کمی جلوتر برای من کتاب بخرید. «ایکیگای» را برداشتند و همراهی‌شان سه‌نفره شد.

مقصد بعدی‌شان اما غرفه روانشناسی دیگری بود و نام‌های کتاب‌هایش عجیب. اسامی بعضی‌شان آن‌قدر با حال آدم عجین است که خواه‌ناخواه می‌روی سمتشان. «گاهی می‌توانی استراحت کنی» را برداشتم و دیدم همان شازده‌کوچولوی خودمان است که خط به خطش در صفحات مجزا نوشته شده است. کتاب را زمین نگذاشتم اما حواسم پیش‌شان بود. انگار که بچه‌ها خانم همراهشان را مادرشان معرفی کرده بودند که می‌خواهند برایش کتاب بخرند. غرفه‌دار تعجب کرده بود اما به خود بچه‌ها کتاب «مغازه جادویی» را معرفی کرد و به آن خانم گفت «داستانی با تغییرات رهایی‌بخش.»

از آن‌ها که جدا می‌شوم به صحن اصلی می‌روم. هوا از دیروز بهتر است و کمتر گرم. هنوز آن گروه خوشحال به سمت غرفه‌های دانشگاهی نرفته‌اند. دور خودشان می‌چرخیدند و به سمت حوض می‌رفتند. گویا جو‌ نمایشگاه برایشان خوشایندتر بوده تا کتاب‌ها. به حوض که رسیدند بادکنک‌هایشان را در آب رها کردند، کیف‌هایشان را روی زمین و همزمان که اپراتور یکی از نشرها با اشتیاق تبلیغ کتاب‌های آموزشی‌شان را می‌کرد آب بازی‌شان شروع شد. 

سی‌‌و‌چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۲۰ اردیبهشت آغاز به‌کار کرد و تا ۳۰ اردیبهشت‌ ۱۴۰۲ در مصلی امام خمینی (ره) و همزمان به‌صورت مجازی در ketab.ir ادامه دارد.

 

 

به ما بپیوندید: